رمان «جامانده از پسر»، داستان زندگی مردی است که ویران شده و قرار است دوباره ساخته شود. مرضیه نفری در این رمان به داستان زندگی سالار در سال 1342 میپردازد.
به گزارش پایگاه خبری حوزه هنری، مرضیه نفری در رمان «جامانده از پسر» به داستان زندگی سالار در سال 1342 میپردازد. سالی که آبستن حوادث تاریخی بزرگ بوده است. در این گفتوگو درباره رمان «جامانده از پسر» با او صحبت کردهایم که یک رمان بزرگسال درباره وقایع سال 1342 است. این رمان که زمستان سال 1399 توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده، داستان سرگشتگی یک پدر را روایت میکند. سالار برای بهدست آوردن پول خطایی مرتکب میشود که برای جبرانش مجبور میشود با اشتباهات قبلیاش روبهرو و آنها را هم جبران کند.
گفتوگوی با مرضیه نفری را در ادامه میخوانید:
در رمان «جامانده از پسر» طیف متفاوتی از زنان را داریم و این جذابیت کار را بالا برده است. یکی از دوست داشتنیترین زنان این رمان زنی است که همه دربارهاش صحبت میکنند و میشود گفت الگویی برای همه زنان و مردان رمان است. من خودم یاد مادربزرگ مادرم افتادم. درباره سیمرغ برای ما بگویید و اینکه آیا خودتان در زندگی چنین سیمرغی داشتهاید؟
شخصیت سیمرغ شخصیتی بود که اصلاً موقع طرحنویسی و زمان خلق رمان به آن فکر نکرده بودم. سالار بود و اتفاقات خودش، ولی وقتی که داشتم مینوشتم و به دنیای رمان نزدیک شدم، سیمرغ خود به خود خلق شد. اسمش سیمرغ شد و بدون اینکه خیلی به او فکر کنم نوشته شد. بعد دیدم سیمرغ من دقیقاً سیمرغ عطار است و سیمرغی است که در شاهنامه هم به آن اشاره میشود. این ناخودآگاه اتفاق افتاد و من خودم در داستان وقتی دارم چیزی مینویسم کشفی اتفاق میافتد، شخصیتی خودش جایش را پیدا میکند. آن شخصیت معمولاً هم جا میافتد و هم دوستداشتنی میشود، چون با فکر و به دست ما نیست، حاصل نزدیک شدن به آن شخصیتهای خیالی است. سیمرغ اینطور شکل گرفت، بعد در مراحل بعد جایی یک دیالوگی دارد که به سالار میگوید هر وقت من را کار داشتی بیا سراغم. این برمیگردد به سیمرغی که در شاهنامه به آن اشاره شده است. خودم دوستش داشتم و از فرد خاصی در اطراف خودم ایده نگرفتم. ایده گرفتن برای وقتی است که تو هشیار هستی و خودت طرح را مینویسی. سیمرغ من در ناخودآگاه و درست هنگام خلق این کار بهوجود آمد.
بین شخصیتهای مرد داستانتان من ذبیح را خیلی دوست دارم با اینکه شخصیتهای پرکارتری در رمان هستند و شخصیت اصلی به حساب میآیند اما ذبیح که یک شخصیت کناری است برایم خیلی دلچسب بود. یک مرد با مرامی که هر جایی که به او نیاز هست کم نمیگذارد و حتی در زندگی خانوادگیاش هم فوقالعاده با مرام هست. شخصیت ذبیح را کمی برایمان توضیح بدهید.
بله ذبیح کنار است ولی رفیق و یار جانیست. مهمترین مؤلفه که او را ارزشمند میکند همان وفای به عهد است. آدمها وقتی ارزش پیدا میکنند که جایی که باید باشند هستند و ذبیح همان جاست. حتی جایی که سالار حسابش نمیکند، هر چند این خیلی برای ذبیح دردناک است. جایی که سالار به او میگوید ذبیح این کار خودت است و ذبیح کارش را شروع میکند. این مشخصه افرادی مثل ذبیح است، معمولاً آدمها یکی دو تا رفیق و یار جانی نزدیک خودشان دارند، همانی که بهش زنگ میزنیم میگوید کجا و کی و چه ساعتی؟ بهخاطر همین ما دوستش داریم. آدمهایی که برای خود ما وقت میگذارند، برای مایی که بیچاره و درمانده شدیم. سالار نابود شده، چیزی ندارد، ذبیح هم چیزی ندارد. آنجا عیان میشود که ذبیح نه چهرهای دارد نه پولی دارد، نه اموالی دارد، نه بچهای دارد و نه حتی موقعیت و جایگاه اجتماعی. ولی چرا ملوک پایش ایستاده و دوستش دارد. ما ذبیح که کنار هست را تا پایان داستان میبینیم.
وقتی دارید مینویسید مسلماً کتابهای جنبی تحقیقاتی و تاریخی زیادی مطالعه میکنید ولی به غیر از آن آیا رمان هم مطالعه میکنید؟
حتماً این کار را میکنم. وقتی که میخواهی رمان بنویسی باید رمان بخوانی تا با فضاهای خلق رمان، شخصیتها و موقعیتها آشنا شوی تا بتوانی بنویسی. معمولاً وقتی رمان مینویسم مخصوصاً وقتی رمان تاریخی است، نیاز است که در اسطورهها کنکاش کنم و کلی کتاب مستند بخوانم. برای این رمان شاید 100 جلد کتاب تاریخی مربوط به برهه 1330 تا 1350 مطالعه کردم. شاید اصلاً هیچ جای کارم نیاید ولی لازم بود که این مطالعات انجام شود. رمانهای زیادی میخوانم رمانهایی که به شخصیت رمانم نزدیک است. یا فیلمهایی میبینم که بتوانم به آن شخصیت نزدیکتر بشوم.
شما از کتابدارهای موفق قم هستید و در قم مدیر چند کتابخانه بزرگ هم بودهاید. اگر کسی در کتابخانه و از شما پیشنهاد کتاب بخواهد، چطور متوجه میشوید که چه کتابی مناسب حالشان است؟
معمولاً با او صحبت میکنم. اصلا شاید مهمترین مؤلفه یک کتابدار این باشد که سلیقه مخاطباش را بشناسد. اصلاً کتابداری که تنها در حیطه کار اداری موفق باشد را موفق نمیدانم. معمولاً من صحبت میکنم و از او میپرسم چه خواندهای؟ چه دوست داری؟ اکثراً نمیدانند که چه دوست دارند و چه میخواهند و وظیفه منِ کتابدار است که بفهمم. مثلاً از او میپرسم رمانی که خواندی و دوستش داشتی چه بوده؟ بعد درباره آن کتابی که خوانده صحبت میکنیم. باید یک پایه مشترک داشته باشیم. از او نظرش درباره ترجمه کار را میپرسم. وقتی صحبت میکنیم، میفهمم چقدر اطلاعات دارد، چه خوانده، چه نوع نثری دوست دارد یا مثلاً فقط قصه برایش مهم است. من هم پیشنهاداتم را میگویم که مثلاً این کتاب به این دلیل مناسب توست. این جایزه را برده و یا ترجمه خوب و قصه خوبی به او پیشنهاد میکنم. خدا را شکر اکثراً وقتی کتاب را خواندند، دفعه بعد دوباره میآیند و میگویند شما بگوید چه بخوانیم. این باعث میشود یک سیر مطالعاتی پیدا کنند. مطالعه باید هدفمند و دقیق پیش برود نه اینکه فقط بر اساس تبلیغات یک کتاب باشد. گاهی آنهایی که میآیند لیست دارند، لیستهای اینستاگرامی اینترنتی. به آنها میگویم این کتاب درباره فلان موضوع است، جواب میدهند که نه من اصلاً این را دوست ندارم. یا خیلی وقتها به لیستشان اعتماد میکنند و بعد میگویند ما این را خواندیم اصلاً جالب نبود، این همه هم تبلیغات شده بود. اگر من خوب مشاوره بدهم حتماً به من اعتماد میکنند. رهبری در صحبتهایشان با کتابدارها، کتابدار را مشاور امین نامیدند. کسی که باید مشاوره درست بدهد و من فکر میکنم این مهمترین وظیفه یک کتابدار است.
شخصیت اصلی رمان شما در رمان «جا مانده از پسر» یک لوطی داش مشتی هست که سر دو راهی میماند. یکدفعه شک میکند به انتخابهایی که در این مدت در زندگیاش داشته و نمیداند که کجای کار را اشتباه رفته یا اصلاً اشتباه رفته است یا نه. سالارِ قصه شما شخصیتی است که به راحتی میشود با او همذاتپنداری کرد. شاید همه ما مثل او در یک موقعیت سختی قرار بگیریم. در مورد سالار بگویید.
سالار مردی است که در دهه 40 سالگی دچار بحرانی میشود. احساس میکند همه چیز را باخته و میخواهد دوباره شروع کند. ولی خودش آنقدر قوی نیست که بتواند دوباره شروع کند. این بحرانهای سالار مواجه میشود با واقعه 15 خرداد در شهر ورامین. مردم از یک چیزی ناراحتند، یک اتفاقی دارد شروع میشود. این اتفاق روی پل باقرآباد میافتد. مردم میخواهند بروند سمت تهران. در این موقع سالار دقیقاً روی پل قرار میگیرد ولی نه همراه مردم. ما قصه را از این زاویه میبینیم. سالار آمده جلوی مردم را بگیرد. وظیفه دارد که نگذارد مردم به تهران برسند. و حالا اینجا اتفاقی برای سالار هم میافتد. بدون اینکه خودش بداند پسرش را همین جا زخمی میکند و حالا همه اینها سرآغاز آن اتفاقی میشود که قرار است برای سالار رخ بدهد. اینجا سالار به قدرت خودش پی میبرد خودش را میشناسد، تصمیم میگیرد پای انتخابهایش بایستد و یک شروع مجددی برای سالار میشود. میخواهد خودش را پیدا کند و مسیرش را پیدا کند. همانطور که در تاریخ میخوانیم که 15 خرداد شروعی بود برای مردمی که میخواستند عدالت را بهگونه دیگری تجربه کنند و این آغاز یک انقلاب بود. سالار هم درون خودش یک انقلاب دارد.
اگر بخواهید بروید در کتابفروشی و رمانی را بخرید یا بخواهید در کتابخانه رمانی را برای خواندن انتخاب کنید، آن رمان کدام است؟
قبلاً اینطور بود که برای انتخاب ترجمه، مؤلف، نویسنده و یا ناشر خیلی مهم بود، ولی حالا ما با یک پیشآگاهی میرویم جلو. معمولاً کمتر پیش میآید که بروم کتابفروشی یک رمانی بردارم. معمولاً قبلش در مورد نویسنده و مترجم خواندهام، حتی سیری که دارد طی میکند برایم مهم هست. الان انتخابهایم خیلی دلی نیست، الان هدفمند و مرتبط با کارم مطالعه میکنم. یک وقتهایی هم پیش میآید که کتابی در جامعه خیلی گل میکند و من میدانم که به سلیقه من نزدیک نیست، اما حتماً آن را میخوانم. با اینکه از همان ابتدا از نثر کتاب یا حتی جلد کتاب میتوانم بفهمم که سلیقه من نیست ولی دوست دارم که بدانم سلیقه مطالعاتی جامعه هدف، مخاطبها و مردم الان چطور است. چه بوده که اینقدر گل کرده حتماً میخوانم تا اگر خواستم جایی با کسی صحبت کنم با آگاهی درباره تازههای نشر و کتابهای عامهپسند صحبت کنم و البته این لازمه کار من است.
گفتنی است، رمان «جامانده از پسر»، داستان زندگی مردی است که ویران شده و قرار است دوباره ساخته شود. مرضیه نفری در این رمان به داستان زندگی سالار در سال 1342 میپردازد. سالی که آبستن حوادث تاریخی بزرگ بوده است. این رمان دومین رمان مرضیه نفری است. رمان اول او، «شبهای بیستاره» کاندیدای کتاب سال، جایزه ادبی پروین، جایزه ادبی شهید غنیپور و کتاب سال رضوی شد و توانست توجه مخاطبان را به خود جلب کند.
رمان «جامانده از پسر» توسط انتشارات سوره مهر و در 235 صفحه و با شمارگان 1250 نسخه منتشر شده است و قبل از چاپ موفق به کسب جایزه ادبی انقلاب اسلامی شد.
گفتوگو: سمیه سلطانپور
انتهای پیام/
نظر شما